به گزارش خبرگزاری حوزه، در سلسله مباحثی با عنوان «اندیشههای راهبردی تهذیب و تربیت» موضوع «جمع سپاری و مردمیسازی تربیت» توسط حجت الاسلام والمسلمین عالم زاده نوری معاون تهذیب و تربیت حوزه های علمیه مطرح می شود.
در بخشهای گذشته از ادله و مبانی مردمیسازی تربیت به مواردی اشاره شد. در این بخش نیز این بحث را پیمیگیریم:
۵. حضور فعال، لازمه بروز و پرورش استعدادها
طلبه تا مستقیماً با میدان مواجه نشود عناصر هویتی خود را آشکار نمیکند. موفقیت در استعدادسنجی و استعدادپروری در گرو استفاده از ظرفیت «تربیت میدانی» و «خودکاوی» طلاب در مواجهه با نقشآفرینیهای گوناگون است. میتوان متناظر با کارویژههای طلبگی و ساحتهای تحقیق، مدیریت، تدریس، تبلیغ و تربیت، نازلهی آن را در مدرسه برای تمرین طلاب فراهم کرد و بستر آن را پدید آورد تا طلاب فراتر از مشاورههای استعدادیابی و تستهای رغبتسنجی خودشان با کمک تست میدانی به تشخیص آگاهانه از توان و تمایل خود دست یابند. تنوع فعالیتها در کارگروههای تربیتی، میدانی است برای محک علاقه و توان فکری تحقیقی، توان مدیریتی و توان تبیینی لازم برای تبلیغ و تدریس. میدان «مدرسه» و «فعالیت گروهی»، بستری تمرینی و محیطی گلخانهای و آزمایشی برای طلاب فراهم میکند تا اولاً جسارت تمرین و جرأت خطا داشته باشند و ثانیاً به جهت فعالیت گروهی و کمک سایر اعضا علاوه بر ایجاد اعتماد به نفس، توان و تمایل همفکری و همکاری را نیز محک زده و پرورش دهند.
بنابراین مردمیسازی، ایدهای صرفاً از سر ناچاری و اضطرار نیست؛ نباید گمان شود چون نیروی انسانی و امکان ما اندک است ناگزیر باید به جوانان روی آوریم و از آنان کمک بخواهیم؛ بلکه حتی اگر امکان لازم را میداشتیم و میتوانستیم همهی امور را به تنهایی پیش ببریم باز لازم بود جوان را به میدان آوریم و از توان او بهره بگیریم؛ زیرا با واسپاری مسئولیت به جوان، به مرور توان و استعداد او در آن مسئولیت آزموده میشود و افزایش مییابد. درگیری با مسائل واقعی و ورود در عرصهی نقشآفرینی اجتماعی هم به شناخت استعدادهای او و هم به رشد و شکوفایی آن یاری میدهد.
واسپاری امور به جوانان موجب آشنایی آنان با صحنهی عمل و واقعیتهای موجود میگردد و از پرتوقعی و آرمانگرایی افراطی جلوگیری میکند. همچنین روحیهی اعتراض و گلایهی مستمر، ایراد و شکایت دائم و نق و ناله مداوم او را تعدیل میکند. وقتی مسئولیت و تمشیت امور به خود جوان داده میشود با نشیب و فراز کار از نزدیک آشنا میشود و بلندپروازیهای خیالی و رؤیااندیشیهای او درمان میشود.
۶. مقتضای دوران وزارت جوانان
به بیان زیبای پیامبر اکرم جوان با گذر از بهار چهاردهم، به دوران وزارت وارد میشود.[۱]. وزیر نماد کسی است که رأی او مسموع و نظر او مورد احترام است و شأنی تقریبا همسنگ حاکم دارد، لذا باید به او شخصیت داد، توان او را به رسمیت شناخت و از آن بهره گرفت. «وزیر» تابع بیچون و چرای اوامر حاکم نیست و نباید مانند بردگان برای او تصمیم گرفت و از او انتظار اطاعت داشت؛ بنابراین اگر در مقابل نظر حاکم، از خود هیچ رأی و نظری نداشته باشد و همیشه در پیشگاه او «بله قربانگو و مؤید» باشد، وزیر نیست برده است. جوان در دوران وزارت، احساس استقلال میکند، خود را مورد اعتماد حاکم میداند و فطرتاً انتظار دارد به او اطمینان نموده و کارهایی خطیر، واگذار نمایند؛ «وزیر» گرچه نهایتاً تحت ولایت حاکم است امّا مورد اعتماد و نمایندهی او محسوب میشود و دارای حق فعالیت آزاد و اختیارات است.
بر این اساس جوان، همیار و کارگزار ماست و باید به او اعتماد کنیم و به جای اینکه او را مخاطب منفعل تربیت بشناسیم کار تربیت را به او بسپاریم و او را ملازم و همتای خود ببینیم، نه اینکه مانند یک ماشین بیاراده یا بردهی تحت اطاعت، برنامهی کامل و دستوری برای عمل به او بدهیم و برای او تصمیم بگیریم. چنین برخوردی خلاف فطرت جوان و موجب شکست روانی و از بین رفتن خودباوری و اعتماد به نفس او است و مراحل رشد او را کند میسازد. ما در صورتی در کار تربیت موفق هستیم که جوانان گوش بهفرمان را به جوانان آتش به اختیار، متعهد و مسئول تبدیل کنیم. کسانی که با فهم و آگاهی و اراده و عقلانیت، نسبت به اصلاح محیط پیرامون خود دغدغهمند و فعال هستند. چه بسا راز لزوم مشورت پیامبر اکرم۶ با اصحاب خود - که در آیه «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر»[۲] بدان تأکید شده است - همین باشد.
القای یکجانبه محتوا، مراقبت شدید، جلوگیری کامل از آسیبهای احتمالی در فضای ایزوله و گلخانهای، ایجاد یک محیط مصنوعی بسیط و غیرمتضاد و ارایه یک کلیشهی شخصیتی دیکتهشونده شاید برای هفت تا چهاردهسالگی مفید باشد؛ قطعاً برای ایام وزارت و دوران جوانی مناسب نیست و نشاط و خلاقیت و ابتکار را از جوان سلب میکند.
بر اساس این ارشادات تربیت جوان از حالت یکطرفه و استعلایی به حالتی تعاملی و دوجانبه تبدیل میشود و از نیروی او نیز در امر کلان تربیت بهره گرفته میشود؛ جوان در امر تربیت، فعال و اثرگذار و مسئول است و در عملیات گستردهی تربیت مشارکت میورزد. تربیت جوان در این مرحله، مستلزم به میدان آوردن ارادهی او و ایجاد احساس مسئولیت و روحیهی حضور فعال است. جوان را باید پیشران و هدایتگر و حرکتآفرین دانست نه کودک و برده و فرمانبردار. اگر به جوان بگوییم میخواهیم تو را تربیت کنیم چندان راه نمیافتد و انگیزه نمیگیرد؛ اما اگر بگوییم میخواهیم از تو قهرمان سازیم و تو را در مسند اثرگذاری و راهبری قرار دهیم احساس بزرگی میکند و شور میگیرد؛ بنابراین لازم است جوان را وزیر خود بشناسیم و به او شخصیت دهیم، توان و استقلال او را به رسمیت بشناسیم و از آن بهره بگیریم، به او اعتماد کنیم و او را به حضور در میدان عمل فراخوانیم.
۷. بهرهمندی از پویایی فکر و عمل جوانان
جوان برای ما یک ظرفیت است و تواناییهای ذهنی و فکری و عملی جوان واقعاً برای ما قابل استفاده است. از این سرمایهی ارزشمند باید بهره گرفت. امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمودهاند: «اِذَا احْتَجْتَ اِلَی الْمَشْوَرَة فی اَمْرٍ قَدْ طَرَاَ عَلَیْکَ فَاسْتَبْدِهِ بِبِدایَة الشُّبّانِ، فَاِنَّهُمْ اَحَدُّ اَذْهانا وَ اَسْرَعُ حَدْسا، ثُمَّ رُدَّهُ بَعْدَ ذلِکَ اِلی رَاْیِ الْکُهولِ وَ الشُیوخِ لِیَسْتَعْقِبوهُ وَ یُحْسِنُوا الاِخْتیارَ لَهُ، فَاِنَّ تَجْرِبَتَهُمْ اَکْثَرُ»[۳]هرگاه در کاری به مشورت نیازمند شدی، نخست به جوانان مراجعه نما، زیرا آنان ذهنی تیزتر و حدسی سریعتر دارند. سپس (نتیجهی) آن را به نظر میانسالان و پیران برسان تا پیگیری نموده، عاقبت آن را بسنجند و راه بهتر را انتخاب کنند، چرا که تجربهی آنان بیشتر است.
۸. هنر مدیر؛ مدیریت هنرها و بهکارگیری ظرفیتها
مدیر باید در حلّ مشکلات یعنی هم در اصلاح افراد و هم در ایجاد موج اجتماعی در محیط مدرسه از طلاب کمک بگیرد و به آنان میدان مشارکت و عرصهی حضور موثر دهد.
پارهای از مسئولان اینگونهاند که خود در میدان عمل اجتماعی کار میکنند و نقش میآفرینند؛ اما – یا از سر ناآگاهی یا به علت ناتوانی یا به خاطر بیتوجهی یا از نگرانی و بیاعتمادی یا به هر جهت دیگر - به دیگران میدان عمل نمیدهند و فضا را برای اقدام و قیام دیگران باز نمیکنند. امام جماعتی را در نظر بگیرید که کلید مسجد را در اختیار دارد، هر روز پیش از اذان صبح در مسجد را میگشاید، چراغها را روشن میکند، سیستم صوتی را آماده و اذان را پخش میکند، نماز را اقامه میکند، تعقیبات را هم میخواند، بعد از نماز سخنرانی میکند، چندین فعالیت فرهنگی دیگر را هم برای انواع مناسبتها، برنامهریزی و اجرا میکند. این شخص امام و راهبر جماعت نیست. یک طلبه فعال است که تنها به اندازه یک نفر کار میکند و اثر میگذارد. راهبر جماعت باید به مردمِ خود زمینه دهد، برای آنها افقگشایی کند، سازمان انسانی پدید آورد، نیازها را به آنان نشان دهد، آنان را به عزم و اراده و عمل برانگیزد و از حضور و اقدام آنان بهره گیرد؛ نه اینکه خود ببرد و بدوزد و بپوشد؛ بنابراین هزار فعالیت مفید و مثبت ما، جایگزین یک حرکت مستقل جوانان نخواهد بود.
به بیان دیگر مدیر باید مدیریت کند نه مباشرت؛ مدیر کسی است که کار را به وسیله دیگران انجام دهد نه اینکه بار همگان را بر دوش گیرد. مدیر خوب کسی نیست که به قدر چهل نفر کار کند؛ کسی است که چهل نفر را به کار اندازد. وظیفهی مدیر و معاون تهذیب، «مدیریت و راهبری» و «به جریان انداختن دیگران» است و دقیقا برای همین منظور نصب شده است. اگر همهی کار را خود انجام دهد، به موظفی خود متعهد نبوده است.
مدیر باید همهی طلاب را نیروی تهذیب و تربیت خود بداند. به آنان بیاموزد و از آنان انتظار داشته باشد به مسئولیت خود در رسیدگی به دیگران و اهتمام به بهسازی امور مدرسه عمل کنند و در بهبود وضع موجود مشارکت ورزند. اگر از مدیر مدرسه سؤال کنند «چند نیروی تربیتی در اختیار داری؟» نباید تنها به معاون تربیتی خود اشاره کند. مدیر باید همهی زیرمجموعه خود را در شمار نیروهای تربیتی ببیند و جمع آمار همه اساتید، کادر و طلاب را در پاسخ به این سؤال بیان کند. مدیر باید این نیروی عظیم تربیتی را سازماندهی کند و از همه آنها در امر خطیر تربیت و تهذیب یاری خواهد یعنی از این ظرفیت عمومی، شبکهی انسانی و نیروی مردمی در جهت پیشبرد اهداف تربیتی و تهذیبی بهره گیرد. هنر مدیر راهانداختن مخاطب و راهبری امر تربیت و توزیع نقش تربیتی است نه ورود مباشر به آن.
پیشتر مدیر یکی از مدارس علمیه را یاد کردیم که وقتی با تخلف طلبهای مواجه میشود همحجرهایهای او را فرامیخواند و از آنان برای اصلاح دوست خود، تعهد میگیرد. این روش بر این مبناست که همهی طلاب را لشکر تربیتی خود میبیند و به آنها اعتماد میکند و از توان همهی نیروهای خود در این مسیر استفاده میکند.
گاهی عدم اعتماد به مردم به جهت نگرانی از ناتوانی و احتمال اشتباه است. بیشک کاری که یک مدیر انجام میدهد از همان کار وقتی توسط یک طلبهی جوان انجام میگیرد شکیلتر، دقیقتر، کاملتر و مطمئنتر است. ولی مقام تربیت اقتضا میکند که مجال تمرین و ممارست در اختیار متربی قرار گیرد تا او نیز همانند مدیر رشد کند. اگر اجازهی افت و خیز، و احتمال آزمون و خطا را برداریم تربیت محقق نخواهد شد. همانگونه که در آموزش رانندگی، خود شخص باید پشت فرمان بنشیند و فرصت آزمون و خطا داشته باشد؛ هرچند مربی، بهتر و مطمئنتر رانندگی میکند. پس به خاطر احتمال اشتباه نباید از خیر رشد و ارتقای شخص گذشت.
«امام از روز اول پیروزی یا حتی قُبیل پیروزی با کشاندن مردم به عرصه، با گذاشتن بار حرکت به دوش مردم، با اعتماد به مردم، پایهی بسیج را گذاشت. به مردم اعتماد کرد؛ مردم هم به خودشان اعتماد پیدا کردند؛ اعتماد به نفس پیدا کردند؛ اگر امام به مردم اعتماد نمیکرد، مردم هم به خودشان اعتماد نمیکردند».[۴]
کار جمعی بدون اعتماد پیش نمیرود. اگر مدیر به مردم خود اعتماد نکند و کار نسپارد باید همهی کارها را به تنهایی انجام دهد و این به معنای رکود و توقف است. ترس از خطای جوان در مشارکت، تمشیت و مدیریت امور تربیتی نباید باعث شود تا صورتمسئلهی «مردمیسازی تربیت» را پاک کنیم؛ بلکه اگر مردمیسازی و مسئولیتسپاری به قیمت بروز خطا و اشتباه محقق شود و البته مسیر رو به رشدی داشته باشد، بسیار مطلوبتر از آن است که بدون مشارکت طلاب، شاهد هیچ خطا و اشتباهی نباشیم. به بیان دیگر آشکار شدن خطای جوان در محیط کوچک و مقیاس محدود، نه یک تهدید که فرصت است؛ زیرا گرچه املای نانوشته غلط ندارد؛ اما کسی که ننوشته و غلطش آشکار نشده در فضای بزرگ جامعه، زمانی که امکان فعالیتهای گسترده پیدا میکند خطاهای فاحش مرتکب میشود؛ بنابراین با قرار دادن این فرصت در اختیار جوان او را برای حضور در عرصههای بزرگتر آماده میسازیم. تربیت در متن واقع و در میدان عمل و در حین نقشآفرینیهای اجتماعی محقق میشود. باید به جوان فرصت دویدن و البته زمینخوردن بدهیم. اشتباه کردن لازمهی طبیعی راه افتادن و حرکت کردن است. نباید گمان کنیم آنچه مهم است صرفاً انجام بهینهی کار است؛ از انجام کار مهمتر، تربیت انسان است. حتی در شرایطی که میتوانیم کاری را کامل و حرفهای و متقن از آب درآوریم، شایستهتر آن است که با درصدی احتمال خطا آن را به جوان بسپاریم تا او را در میدان عمل بار آوریم.
[۱] قالَ رَسولُ اللَّهِ۶: الوَلَدُ سَیدٌ سَبعَ سِنینَ وَ عَبدٌ سَبعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبعَ سِنینَ. فَإن رَضیتَ خَلائِقَهُ لإحدی وَ عِشرینَ وَ إِلاّ فَاضرِبْ عَلی جَنبِهِ فَقَد أعذَرتَ إلی اللَّهِ تَعالی (طبرسی؛ مکارم الاخلاق، ص۲۲۲)؛ «فرزند هفت سال سید است، هفت سال عبد است و هفت سال وزیر، پس اگر از روحیات او در بیست و یک سالگی راضی بودی (شکر خدای نما) و گرنه او را واگذار که در پیشگاه خدا معذوری». شبیه این مضمون در روایات دیگر نیز آمده است از جمله در روایت منقول از امام جعفر صادق۷: دَع إبنَکَ یلعَب سَبعَ سِنینَ وَ یؤَدَّب سَبعَ سِنینَ وَ الزِمهُ نَفسَکَ سَبعَ سِنینَ فَإن أفلَحَ وَ إلا فَلا خَیرَ فیهِ (صدوق؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۴۹۲) «فرزندت را هفت سال واگذار و هفت سال ادب آموز و هفت سال ملازم خویش گردان پس اگر رستگار گردید (شکر خدای نما) و الاّ خیری در او نیست».
[۲] سوره آلعمران، آیه ۱۵۹.
[۳] ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۳۷.
[۴] رهبر معظم انقلاب، ۲/ ۴/ ۱۳۸۹. ایشان در جای دیگری فرمودهاند: «سه باور در امام بزرگوار ما وجود داشت، که همین سه باور به او قاطعیت میداد، شجاعت میداد و استقامت میداد: باور به خدا، باور به مردم، و باور به خود. این سه باور، در وجود امام، در تصمیم امام، در همهی حرکتهای امام، خود را به معنای واقعی کلمه نشان داد. امام با دل خود با مردم حرف زد، مردم هم با جان خود به او لبیک گفتند، به وسط میدان آمدند و مردانه ایستادند و حرکتی که از هیچ نقطهای از دنیا نسبت به آن، نگاه محبتآمیزی وجود نداشت و دست کمکی دراز نشد، بهتدریج به سمت پیروزی حرکت کرد و در نهایت به پیروزی رسید» (۱۴/ ۳/ ۱۳۹۳).
شهید مطهری نیز در بارهی این ویژگی حضرت امام مینویسد: «در سفری که به پاریس رفتم چیزهایی از روحیهی این مرد کشف کردم که نه تنها بر ایمان من بلکه بر حیرت من افزود. وقتی که برگشتم رفقا پرسیدند چه دیدی؟ گفتم چهار تا «آمَنَ» دیدم: «آمَنَ بِهَدَفِهِ» به هدفش ایمان دارد. دنیا جمع بشوند نمیتوانند او را از هدفش منحرف کنند. «آمَنَ بِسَبیلِهِ» به راهی که برای هدف خودش انتخاب کرده ایمان دارد، امکان ندارد او را از این راه منصرف کرد؛ شبیه همان ایمانی که پیغمبر به هدفش و به راه خودش داشت. و «آمَنَ بِقَوْمهِ». من دیدم در همه رفقا و دوستانی که من سراغ دارم احدی به اندازه ایشان به روحیهی مردم ایران ایمان ندارد. افرادی به ایشان میگویند کمی آرامتر، مردم سرد میشوند، مردم از پا درمیآیند. میگوید مردم این طور نیستند که شما میگویید، من مردم را از شما بهتر میشناسم. از همه بالاتر: «آمَنَ بِرَبِّهِ» (مجموعه آثار استاد شهید مطهری، آینده انقلاب اسلامی ایران؛ ج۲۴، ص ۱۳۳).
برای مشاهده متن کامل کلیک کنید